کد مطلب:41761 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145
از سخن او در دلم گمانی پیدا شد (اما بزودی برطرف شد و به خود آمدم و) گفتم: وای بر تو، تو كه هستی؟! پیامبر خدا(ص) ما را به غسل و شستشوی خود فرمان داده است و تو از آن نهی می كنی؟! در همین حال آواز دیگری با صدایی بلندتر شنیده شد كه گفت: علی! او را بشوی و غسل ده، بانگ نخستین از شیطان بود. او به سبب رشك و حسدی كه بر محمد(ص) دارد، خوش ندارد كه وی با غسل و طهارت پای بر بساط پروردگار خویش بگذارد. گفتم: ای صاحب صدا! از این كه او را به من معرفی كردی، خدا به تو پاداش د نیك دهد، اما تو كیستی؟ گفت: من خضر نبی هستم كه برای تشییع جنازه پیغمبر خاتم (ص) آمده ام. قال علی (ع): لما وضعته علی المغتسل اذا بهاتف من زاویه البیت: یا علی! لا تغسل محمدا فانه طاهر مطهر. [صفحه 284] فوقع قلبیمن ذلك شی و قلت: ویلك، من انت؟ فان النبی امرنا بهذا و هذه سنته، و اذا بهاتف آخر یهتف باعلی صوته: غسله یا علی! فان الهاتف الول كان الشیطان، حسد محمدا ان یدخل قبره مغسلا. قال علی (ع): جزاك الله خیرا قد اخبرتنی ان ذلك ابلیس فمن انت؟ قال: انا الخضر حضرت جنازه محمد.[1] . [صفحه 285]
لحظه ای كه برای غسل دادن رسول خدا(ص) آماده می شدم، همین كه بدن پاك و پاكیزه آن حضرت را بر سكّو نهادم، صدایی از گوشه اتاق به گوشم رسید كه گفت: علی! محمد را غسل مده، بدن پاك و مطهر او احتیاج به غسل و شستشو ندارد.
صفحه 284، 285.